با ظهور سلسلهي هخامنشي،ايران در سياستهاي جهاني آن روزگار، نقشي تعيين كننده يافت. نياي بزرگ اين سلسله، هخامنش در انشان حكومت محلي كوچكي تشكيل داده بود (ح 700 قم). پسر او چيشپيش قلمرو خود را توسعه داده، به جز انشان، بر ولايت پارس نيز چيرگي يافت. پس از او، قلمروش ميان دو پسرش تقسيم شد. پارس به آريارمنه رسيد و انشان به كورش اول. از اين پس،خاندان هخامنشي به دو شاخة بزرگ تقسيم شد كه در طول تاريخ اين سلسله، حكومت را ميان خود تقسيم كردند.
كورش دوم ملقب به «كبير» پسر كمبوجيهي اول از شاخة انشاني هخامنشيان، در واقع مؤسس يك حكومت جهاني بود. حكومت محلي او در انشان از 559 قم آغاز شد، اما وي با متحد كردن تمام طوايف پارسي، قدرت را در فلات ايران از چنگ مادها به درآورد. با سقوط همدان، حكومت مستقل كورش آغاز شد.
چندي بعد، با هجوم سپاه پارسي به سارد، حكومت ليديا نيز سقوط كرد (547 قم) و به دنبال آن به تدريج تمام آسياي صغير و مستعمرات يوناني آناتولي به تصرف هخامنشيان درآمد (546 قم). اين واقعه، نخستين برخورد مستقيم هخامنشيان با يونانيان بود كه به جنگ و رقابتي دائم انجاميد. كورش طي چند سال، ولايات شرقي ايران و بخشي از آسياي مركزي را به قلمرو خود افزود (545-539قم)و سپس آمادة حمله به بابل شد و پس از چند نبرد كوچك، بابل را با وجود برج و بارو و استحكامات فراوانش تسخير كرد (539 قم). كورش خود را «پادشاه بابل» نيز خواند و پس از تاكيد بر صلح و آرامش دستور داد پرستشگاهها را بازسازي كنند. با تسخير بابل، جز تمام بينالنهرين، سرزمينهاي سوريه، فلسطين و فنيقيه نيز از 539 قم به دست هخامنشيان افتاد. كورش ظاهراً در جريان درگيري با يكي از قبايل صحراگرد سكايي كشته شد (530 قم) و به هر حال، فرجام كار وي در هالهاي از ابهام فرو رفته است و روايات موجوددر اين باره، بسيار متفاوتند.
قلمروي كه كورش بر آن فرمان ميراند، چنان وسيع بود كه تا آن زمان در تاريخ سابقه نداشت. او پايتخت كشورش را به افتخار قبيلهي خود، پاسارگاد ناميد. سيماي كورش به عنوان فرمانروا و فاتحي بزرگ، نه تنها در زمان او، بلكه تا قرنها بعد هميشه مورد تحسين بوده است. در روزگاري كه قتل و غارت و خونريزي و سختگيري در عقايد، طرز فكر غالب و شيوهي معهود پادشاهان عصر بود، كورش با پرهيز از اينگونه اعمال، شكل تازهاي از فرمانروايي را به دنيا عرضه كرد. اين سياست تسامح كورش-كه بعدها برخي ديگر از پادشاهان هخامنشي نيز آن را دنبال كردند- او را در توسعة امپراتوري و حفظ وحدت آن ياري داد.
پس از كورش، پسرش كمبوجيه (حك 530-522 قم) نقشة پدر را براي فتح مصر عملي ساخت (525 قم) و بخشي از شمال افريقا را ضميمة قلمرو هخامنشيان كرد. در ايام غيبت كمبوجيه از ايران، مغي به نام گئوماته خود را برديه برادر مقتول كمبوجيه خواند و بر تخت سلطنت ايران نشست. كمبوجيه كه براي دفع اين طغيان، روي به ايران آورده بود، در بين راه به طور مرموزي درگذشت. سرانجام داريوش اول كه از شاخة پارسي خاندان هخامنشي بود، با قتل گئوماته مغ به حكومت نشست (522 قم).
به گفتة داريوش در كتيبة بيستون (ستون 4، بندهاي 52، 56، 57، 59، 62) وي تا يك سال پس از آنكه بر تخت نشست، مشغول سركوب شورشهايي بود كه سراسر امپراتوري هخامنشي را فرا گرفته بود. در عين حال، دربارة درستي سخنان داريوش در كتيبة بيستون، به خصوص دربارة ماجراي گئوماتهي مغ ترديدهايي مطرح شده است. در روزگار داريوش اول، قلمرو هخامنشيان وسعت فوقالعاده يافت. حسن تدبير و قدرت ارادة داريوش سبب شد كه امنيت در كشور برقرار شود. وي با ايجاد دستگاه منظم اداري، اقتصادي و نظامي، به امپراتوري هخامنشي انسجام بخشيد. به فرمان او در تخت جمشيد و شوش بناهاي عظيم برپا شد، سكة طلا ضرب گرديد، جادة شاهي كه شوش را به سارد و افسوس متصل ميكرد، ساخته شد و سپاه جاويدان تشكيل گرديد. از اين رو، او را «معمار امپراتوري پارس» ناميده و «كبير» لقب دادهاند. اما داريوش در غرب امپراتوري با دشواري رو به رو شد و سپاه او در يونان در محلي به نام ماراتن شكست يافت و يا عقب نشست (490 قم). اين واقعة غير منتظره سبب شد كه يونانيان دربارة نتيجة اين نبرد به لاف و گزاف بپردازند. چندي بعد، داريوش اول كه شايد مقتدرترين فرمانرواي شرقي در دنياي باستان بود، درگذشت (486 قم).
پسر و جانشين او خشيارشا، فاقد قدرت ارادة پدر بود. او پس از سركوب خشونت آميز شورشهاي مصر و بابل، به يونان لشكر كشيد و آتن را متصرف شد، اما نيروي دريايي هخامنشي در تنگة سالاميس خسارات فراوان ديد (480 قم). يونانيان دربارة اين نبرد بيش از پيش به مبالغه پرداختند و به خصوص در باب شمار ناوگان و سربازان سپاه هخامنشي، افسانهپردازيها كردند. بيشك اين شكست بر خلاف انتظار خشيارشا بود، اما در ايران آن را جز يك حادثة عادي و يك شكست موقت تلقي نميكرند.
با قتل خشيارشا (465 قم) كه در جريان توطئهاي كشته شد، دربار هخامنشي به تدريج در دسيسههاي حرمخانه و سياست بازيهاي خواجه سرايان فرو رفت. بيشتر جانشينان داريوش اول، تدبير و لياقت او را نداشتند و اينكه تا سالها بعد، تزلزل عمدهاي در تماميت امپراتوري هخامنشي پديد نيامد، در واقع به دليل دستگاه منظم اداري و حكومت مقتدر و منسجمي بود كه داريوش اول آن را بنياد نهاده بود. حتي با وجود جدا شدن مصر از قلمرو هخامنشيان در اواخر پادشاهي داريوش دوم (حك 423-404 قم) و طغيان كورش (401 قم) پسر او بر ضد برادر ارشدش اردشير دوم (حك 404-359 قم) و بازگشت 10 هزار جنگجوي يوناني از قلب امپراتوري هخامنشي به سرزمين خود – كه نشان انحطاط نظامي هخامنشيان بود- باز قلمرو هخامنشيان تقريباً دست نخورده باقي ماند و مصر هم چند سال بعد در 342 قم در روزگار فرمانروايي اردشير سوم (حك 359-338 قم) دوباره به امپراتوري پارسيان ملحق شد. داريوش اول كشور را به استانهاي مختلف تقسيم كرده بود. اين تقسيمبندي با اندكي تغيير، تا پايان حكومت هخامنشيان پابرجا بود. فهرستي كه هرودت دربارة تقسيمات قلمرو هخامنشي ذكر ميكند، با اينكه با كتيبههاي پادشاهان اين سلسله متفاوت است، اطلاعات جالب توجهي را دربارة ميزان ماليات اين مناطق به دست ميدهد. اردشير سوم با وجود موفقيتهاي سياسي و نظامي كه به دست آورد، با قتل و عام برادران و خويشان نزديكش، عملاً سلسة هخامنشي را به سوي نابودي سوق داد. سرانجام آخرين پادشاه هخامنشي داريوش سوم خود را مجبور به مقابله با اسكندر مقدوني ديد. نخستين پيكار دو سپاه در كنار رود گرانيكوس در غرب آسياي صغير روي داد كه به شكست سپاه هخامنشي انجاميد (334 قم). به دنبال پيروزي ديگر اسكندر در ايسوس مجاور خليج اسكندرون (333 قم)، خانوادة داريوش سوم با غنايم بسيار به چنگ مهاجمان افتاد. اسكندر پس از فتح مصر (332 قم) ، راه بابل را پيش گرفت و در گاوگاملا (گوگمل) نزديك موصل، براي آخرين بار با سپاه منظم هخامنشي رو به رو شد. به دنبال غلبة اسكندر در اين نبرد (331 قم)، شوش و تخت جمشيد نيز سقوط كرد. اسكندر كه در تعقيب داريوش سوم بود، سرانجام جسد او را كه به دست همراهانش كشته شده بود، در 330 قم نزديك دامغان كنوني يافت. |