علم كلام در شرايطي خاص و به عنوان يك نياز، به طور عام در عالم اسلام و به طور خاص در ايران اسلامي آغاز شد، شكل گرفت و تكامل يافت. در اين مقاله تاريخ علم كلام و فرق در قلمرو فرهنگي ايران مورد بحث قرار ميگيرد. با توجه به استقلال سياسي ايران از 206ق/821م ميتوان مسائل مورد نظر را در دوران مورد بحث قرار داد.
دوران نخست (تا206 ق): از فروپاشي دولت ساساني در 21 يا 22 ق تا آغاز استقلال سياسي ايران، يعني 206ق، گرچه ايران داراي حكومت مستقل نبود، اما فرهنگ ايران زنده و پويا بود و تأثير خود را بر حاي مينهاد. بسياري از متكلمان كه آثار خود را تا نيمه دوم سده 4 ق/10م و پس از آن به عربي مينوشتند، در قلمرو امپراطوري قديم ساساني ميزيستند و تحت تاثير سنت عقلي رايج در ايران ساساني قرار داشتند.. اين سنت عقلي‚ همراه با روش تحليل مسائل كلامي را- كه در كلام زردشت رايج بود- ميتوان در آثاري مثل دينكرت، بندهشن و شكندگمانيك ويچار باز جست. تشبيه معتزله به مجوس از بابت اسناد افعال شر به انسان و اسند افعال خير به خدا، از سوي اشعري در الابانه، مؤيد حضور و نفوذ فرهنگ ايراني و تاثير آن بر كلام معتزلي است. ابن حوقل در صوره الارض از بحث و گفت و گوي عوام خوزستان- همانند ساير بلاد از مسائل دانش كلام سخن ميگويد و ابن خلدون در مقدمه زير عنوان «در اينكه بيشتر دانشوران اسلام از ايرانيانند»، از نقش فرهنگ ايران و دانشمندان ايراني در فرهنگ اسلامي سخن ميگويد و تصريح ميكند كه اگر به ندرت دانشمنداني از عرب باشند، از لحاظ زبان و مهد تربيت و استادان عجمي (ايراني) هستند. )
لازم است بدين نكته بسيار مهم توجه شود كه تيسفون در عصر ساساني مركز ايران، و عراق استان مركزي اين كشور بود و از آن به «دل ايرانشهر» تعبير ميشد. بغداد و كوفه و بصره نيز از اين استان، و در جايگاه حضور و حاكميت فرهنگ ايران سربرآوردند و مكتب كلامي معتزله و نيز مكتب كلامي اشاعره از بصره برخاست. در اين شهر انديشههاي ايراني و ايرانياني كه به عنوان موالي به اعراب پيوسته بودند و در آنجا ميزيستند، رواج ميدادند. بصره وارث وابستگيهاي قديم اين ناحيه با خراسان و شبه قاره هند بود و مركز اداري حاكمان شرق قلمرو اسلام به شمار ميآمد. شماري از روشنفكران بصره، اعم از متكلمان و زاهدان ريشه در اساوره (اسواران) داشتند. اساوره گروهي از ايرانيان بودند كه از قديم در بصره سكني داشتند. چنانكه گروهي ديگر ، يعني احامره (بني الاحمر: ايرانيان) دركوفه اقامت گزيده بودند و بديهي است كه به فارسي سخن ميگفتند. چنين مينمايد كه دانستن زبان فارسي ميان متكلمان بصره رواج داشته است، چنانكه نظام معتزلي معاني اسامي خاص فارسي را ميدانست. نيز موسي بن سيار اسواري ، يكي از نخستين متكلمان بصره در مجالس درس خود قران را به دو زبان فارسي و عربي تفسير ميكرد. اين حكايتها از حضور فرهنگ ايران و زبان فارسي در سرزمينهايي سخن ميگويد كه خاستگاه مكاتب كلامي و فرقههاي مهم كلامي بود.
چنين مينمايد كه عراق ، يعني ساكنان دل ايرانشهر به فارسي سخن ميگفتهاند و زبان عربي ، در اين سرزمين آرام آرام جانشين زبان فارسي شده است. چنانكه سپاهيان مختار كه اغلب موالي كوفه، يعني ايرانيان مسلمان ساكن كوفه بودند، به عربي سخن نميگفتند و چون مختار به رغم وعدة پيروزي كه داده بود شكست خورد، آنان به زبان فارسي گفتند: «اين بار دروغ گفت» ). پيداست كه رواج زبان فارسي در سرزمين عراق – كه خاستگاه دانش كلام بود- حاكي از حضور انديشه ايراني در اين سرزمين و تأثير آن بر انديشههاي كلامي است و اين ، همان تاثير سنت عقلي رايج در ايران ساساني است كه پيشتر به استناد قول فان اس از آن سخن رفت. اين دوران، يعني دوران نخست شامل دو عصر است: الف- عصر ايران ستيزي، ب- عصر ايران گرايي. |