ساختار يا نظام سياسي جامعهي ايلي برآمده از شكلگيري نوع روابط ميان گروههاي عشايري متحد با يكديگر است. از اين رو، ايل در واقع يك واحد سياسي از جمعيت عشايري است كه بر پايهي روابط ساختي و كاركردي ميان طايفهها و تيرههاي به هم وابسته، زير نظر گروهي از سران و رهبران ايل، سازمان يافته و به اعتقاد برخي، به خودي خود مستعد ايجاد ساخت ويژهاي از قدرت شدهاند كه مباني مادي آن در زندگي عشايري و سازمان اجتماعي قبيلهاي نهفته است.
نظام سياسي ايل در دستگاه نيرومندي، متشكل از سران و بزرگان طايفهها و تيرهها وهويت و قوام مييافت. نقش و كاركرد اين دستگاه ، گردآوري نيروي رزمي و آرايش سپاهيان جنگي براي دفاع از سرزمين ، چراگاه ، دام، اموال و جان افراد ايل در برابر تهاجمهاي همسايگان و حكومتها و دولت، حكميت درمنازعات درون ايل، شركت در گفت وگوها و مبادلات اقتصادي و سياسي با ايلات همسايه و حكومتها و دولت بود. از اين طريق، دستگاه رهبري ايل، وحدت، يكپارچگي و نظم و امنيت اجتماعي ، اقتصادي و سياسي را در درون ايل ايجاد ميكرد.
فردريك بارث نظام سياسي جامعه ايلي را مبتني بر مجموعهاي از قوانين، حقوق سازماني ، قواعد عمومي منافع مشترك و جمعي ميداند كه دفاع از جامعه ، حقوق مربوط به چراگاه مشترك، فراهم كردن امكانات لازم براي تسهيل حركت كوچها در راهها، و رهبري و هدايت كوچهاي بزرگ فصلي را دربرميگرفت. در اين تعريف، عاملهاي زيست بومي و شيوهي معاش عشايري، در شكل بخشي نظام سياسي گروههاي كوچندهي چادرنشين شبان مؤثر دانسته شده است؛ در حالي كه عاملهاي اجتماعي ديگري ماند نظام خويشاوندي، امنيت اجتماعي و رابطه گروههاي ايلي با حكومتها ، و حكومتها با آنها نيز در صورتبندي نظام سياسي جامعه ايلي تأثير داشتند.
برخي از مردم شناسان، ساختارهاي سياسي جامعههاي ايلي ايران را چندان به شرايط محيط زيست و شيوه كوچندگي و شبانكارگي مربوط نميدانند و معتقدند كه هويت سياسي جامعهي اصالت بيشتر از رابطهي آنها با حكمرانان و دولتها در و واقع ويژهي تاريخي شكل ميگرفت. ريچارد تاپر ايلات و طايفههاي بزرگ را به منزلهي دستگاههايي از رهبري در نظر ميگيرد كه آنها را با خود سران و رهبران طايفهها ، و يا دولتها و حكمرانان پديد ميآورند وميپروراندند. اين دستگاهها نوعي سازمان سياسي با بنياد اقتصادي پيچيدهاي بودند كه كوچندگان شبان در آنها به صورت توليد كنندگان محصولات اضافي و منابع نظامي نقش مهمي ايفا ميكردند.
گارثويت در تحليل نقش ايل و طايفه در ايل بختياري، اختلاف ميان مفهوم اين دو اصطلاح را دركاركرد هر يك از آنها ميداند و مينويسد: نقش ايل اصولا متحد كردن طايفهها براي مقاصد اداري در يك نظام حكومتي ، و تجهيز و آماده كردن آنها براي بسط و توسعه ايل و دفاع در برابر دولت، ايلها و طايفهها و جماعات همسايه است. همچنين در يك سطح آرمان خواهانه، ايل، طايفهها را در يك نظام فرهنگي بزرگتر با هم پيوند ميدهد.
ايل برخلاف طايفه ، از لحاظ فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي، يا به دست آوردن وفاداري مردم و هويتيابي، كمتر به اعضاي ايل وابسته است. ممكن است ايل را يك عامل استثماري، ياساختاري كه هدفهايش اساسا متضاد با هدفهاي طايفه است. تصور كرد؛ اما كاركرد طايفه، كاركرد ايل را شكل ميدهد و آن را ميآرايد. در حالي كه رهبران طايفهها اساسا متكي بر حمايت جامعه ايل، به مثابه پايه قدرتشان هستند؛ رهبر ايل با وجود ريشه داشتن در داخل جامعه، از حكومت ، زمين و رهبران و گروههاي خارج از جامعه ايل كسب حمايت ميكند.
در ساختار سياسي اين جوامع درايران دو نوع دستگاه رهبري وجود داشت: يكي ايلاتي كه در آنها يك رئيس در سرهر قدرت قرار داشت و با قدرت مطلقه حكم ميراند و ايل را ميگرداند؛ ديگر، ايلاتي كه به صورت شورايي از تركيب جمعي از سران طايفهها و تيرهها اداره و رهبري ميشدند. رايجترين نوع سازمان سياسي جامعه ايلي ، از نوع اول بود. در اين ايلات، معمولا سازمان سياسي ، قدرت خان يا رئيس را در ايل تقويت ميكردو يك گروه رزمي از مردان در زير فرمان او بودند. نمونهي سازمان سياسي سنتي كه زيرنظر و فرمان يك خان قدرتمند عمل ميكرد، ايل باصري در استان فارس، و نمونهي سازمان سياسي سنتي كه زير نظر شوراي خانها فعاليت ميكرد، ايل پاپي در استان لرستان بود.
در ايل باصري يك كدخدا يا ريشسفيد، «اولاد»(كوچكترين واحد سياسي)، يك يا چند «كدخدا»، «تيره» (دومين و اساسيترين واحد سياسي)، و يكي كلانتر، ايل را رهبري ميكردند. ايل پاپي از دو شعبه، و هر شعبه وابسته به چند خان تشكيل ميشد. طايفههاي ايل از واحدهاي سياسي دو شعبهي ايل بودند و با يكديگر همبستگي داشتند. طايفه شامل شماري تيره بود كه رئيس نداشت. بلكه رؤساي تيرههاي تشيكل دهنده طايفه به طور جمعي آن را اداره ميكردند. ايل پاپي، بزرگترين واحد سياسي و اجتماعي جامعه پاپي، از 7 طايفه تشكيل شده بود كه رهبري آن را شورايي از خوانين دو شعبه در دست داشتند.
ديري است كه نظام سياسي سنتي ايل باصري و ايل پاپي ازهم گسسته است و اين دو ايل به منزله يك واحد سياسي، ديگر نقش و كاركردي ندارند. اكنون هر اولاد يا تيره، به صورت واحدي درآمده است كه مستقلا و بيرون از قدرت خان يا كلانتران، امور مربوط به خود را ميگردانند. كدخدايان، خوانين و كلانتران هم ،قدرت خود را از دست دادهاند، اما برخي از آنها وضعيت مالي بسيار خوبي دارند.
در ايل بهمئي با اينكه ساختمان سياسي ايل با نظام خويشاوندي و محدوده جغرافيايي آن ارتباط داشت، اما در راس دستگاه رهبري، يك رئيس بود كه ايل را اداره ميكرد. در راس «مال»(واحد اقتصادي عشاير بهمئي)، ريشسفيدي بود كه به سبب داشتن گوسفند و بز بيشتر از اعضاي ديگر مال، اين منصب را به او واگذار كرده بودند. هر دهه، بزرگ يا سرپرستي داشت كه در سلسله مراتب نسبي نزديكترين فرد به نياي دهه به شمار ميرفت. او منزلت اجتماعي بالايي داشت و مرجع دعاوي و گشاينده مشكلات دههي بود، اما در سلسله مراتب حكومتي و سياسي ايل نقش مهمي ايفا نميكرد. طايفه، يعني دهه بزرگتر ايل، كدخدايي داشت كه مقامش ارثي بود و دهههاي متعدد طايفه را سرپرستي ميكرد و در برابر خان يا رئيس كل ايل مسئول بود.
خان ايل سرپرستي طايفهها را ميان عموزادگان خود تقسيم كرده بود و خود علاوه بر رياست كل ايل، رياست دهه بزرگ، يعني تيره را هم برعهده داشت. نزديكترين افراد خويشاوند كه چند دهه و يا چند طايفه را تشكيل ميدادند، در يك منطقه جغرافيايي و تحت رياست يك خان زندگي ميكردند.
اتحاديه ايلي يا بزرگ ايل، مانند اتحاد ايلي بختياري و قشقايي، از اتحاد شماري ايل و طايفه بزرگ تشكيل ميشد كه از لحاظ جمعيت، وسعت زمين و دستگاه رهبري، در حد يك دولت كوچك در ايران عمل ميكرده است. نظام رهبري بزرگ ايل، به صورت سلسله مراتب بود كه يك رهبر قدرتمند در سر هرم قرار داشت. ايلخان و ايل بيگي در رأس سازمان سياسي يا اتحاديه ايلي، و خوانين ، كلانتران، كدخدايان و ريشسفيدان به ترتيب در رأس واحدهاي سياسي كوچكتر اتحاديه ايلي قرار داشتند. در سلسله مراتب رهبري، قدرت رهبران از رده پايين به بالا به ترتيب افزوده ميشد.
منصب ايلخاني و ايل بيگي، در خانوادهي صاحبان اين مقامها موروثي بود. بالاترين مرجع تصميمگيري در نظام سياسي ، ايلخان بود و ايل بيگي در مقام معاون او وظايفش را انجام ميداد و هر دو صاحب قدرت مطلق بودند. منشاء قدرت اين دو، اقوام و بستگان نزديك به آنها، طايفه وابسته به دستگاه رهبري (نوكران و مزدوران)، و حمايتهاي شاه و حكومت بود. در هرم قدرت سازمان سياسي اتحاد ايلي، خوانين و كلانتران سرپرستي طايفهها را بر عهده داشتند و منصب آنها ارثي بود. خانها و كلانتران رابط ميان سران ايل يا طايفه، با ايلخان و ايل بيگي بودند. كدخدايان سرپرست تيرهها، در ردهي سوم قدرت قرار داشتند و منصب آنها نيز موروثي بود. در دستگاه رهبري اتحاد ايلي، تنها ريشسفيدان كه سرپرستي اولادها را داشتند برگزيدهي اعضاي اولاد خود بودند. كدخدايان در پيشبرد امور ايل ميكوشيدند تا پيوسته حمايت ريش سفيدان را به دست آورند.
امروزه نظام سياسي سنتي اتحاديههاي ايلي نيز به دلايل گوناگون، از جمله مداخلهي مستقيم دولتها و گسترش تحولات اجتماعي، اقتصادي و سياسي در ايران، از هم گسسته است. چنين شكلي از سازمان سياسي ايلي ديگر كمتر در اتحاديههاي ايلي ايران وجود دارد. با دگرگوني ساختار سياسي نظام ايل، عنصر خان و كارگزارانش تا ردة سرمال و ريشسفيد، و در برخي از ايلات مانند بختياري تا كدخدا، از سلسله مراتب سنتي قدرت در ساختار سياسي ايل حذف شده است. |