تنها آثار مكتوب زبان فارسي باستان كه در دورة هخامنشيان (550-330 قم) در پارس بدان تكلم ميشده ، كتيبههاي برخي از شاهان هخامنشي به خط ميخي است كه علاوه بر سنگ ، بر الواح زرين و سيمين ، سنگ وزنه ، مهر و ظرف برجاي مانده است . از دورة بعد از هخامنشيان تنها سندي كه شايد به زبان فارسي باستان نوشته شده باشد ، سنگ نوشتهاي به خط آرامي در نقش رستم است كه از آن تاكنون فقط چند كلمه خوانده شده است. آنچه در سنگنوشتهها آمده ، مطالب مربوط به سياست و حكومت است ، اما موفقيت ادبي داريوش اول ، به رغم محدوديتهاي زباني و محتوايي سنگنوشتههاي دولتي ، قابل ستايش است . نويسنده با لحني صادقانه خودداري كرده ، با دقت بيان ، سادگي واژهها و كوتاهي جملات ، يكنواختي زبان را كه در جاي جاي كتيبهها ديده ميشود ، جبران ميكند . هر متني كه به نام داريوش اول نوشته شده ، به خوبي طرحريزي شده و شامل مقدمه ، بخش اصلي و مؤخره است . سنگنوشتههاي جانشينان داريوش اول به استثناي لوحة ((ديو)) خشيارشا مطلبي جز تكرار عبارات بيان شدة قبلي داريوش ندارد . نوشتههاي ميخي فارسي باستان طبعاً عاري از تخيلات ادبي و صور خيال است و در مجموع اگرچه از نظر تاريخي و زبانشناختي ، اسناد پر ارزشي به شمار ميروند ، از نظر ادبي اهميت چنداني ندارند .
از آنچه نويسندگان يوناني آوردهاند ، ميتوان دريافت كه ادبيات حماسي در اين زبان احتمالاً به صورت شفاهي وجود داشته است . به نظر كريستن سن (ص 82 ، 87-88) كه در دورة هخامنشيان افزون بر اسناد دولتي ، مجموعهاي از روايات حماسي مانند خداينامه يا شاهنامه احتمالاً به صورت شفاهي وجود داشته است كه نويسندگان يوناني از آنها استفاده كردهاند و افسانة زوپير ، و يا روايات مربوط به كورش كه هرودت نقل كرده ، و يا داستانهاي مربوط به برديا در روايات يوناني متعلق به اين مجموعهها بوده است . |